- واضح کردن
- روشن کردن آشکار کردن هویدا کرد، ثابت کردن
معنی واضح کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- واضح کردن
- Clarify
- واضح کردن
- esclarecer
- واضح کردن
- aclarar
- واضح کردن
- wyjaśniać
- واضح کردن
- разъяснять
- واضح کردن
- уточнювати
- واضح کردن
- verduidelijken
- واضح کردن
- klären
- واضح کردن
- clarifier
- واضح کردن
- chiarire
- واضح کردن
- स्पष्ट करना
- واضح کردن
- স্পষ্ট করা
- واضح کردن
- açıklamak
- واضح کردن
- 명확히 하다
- واضح کردن
- clarifaya
- واضح کردن
- להבהיר
- واضح کردن
- menjelaskan
- واضح کردن
- واضح کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آماده کردن مهیا ساختن، حاضر آوردن بحضور آوردن
کرسیدن فروتنی کردن
سخن شنیده را بازگفتن
آماده کردن، آوردن، از بر کردن
سست کردن سست کردن: (... چهارصد سال بگذشت و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آنرا واهی نتوانست کرد)
واکندن
آگاهاندن مطلع کردن آگاه کردن مستحضرساختن: (گفت والله آمدم من بارها تاتراواقف کنم زین کارها) (مثنوی)
سخن شنیده را باز گفتن تکرار کرد نسخنی را: (بطور مسلم این زن حرفهای او را پیش هوویش واگو میکرد)
واجب قراردان لازم کردن بایسته کردن، لازم بودن ضرور بودن: (... پس اکنون بدین آیه واجب کند که کشتگان احد نیم چندان بدر بودند)، سزاوار بودن: (از خرد واجب نکند اندرین روزگار فترت که ما یکجا، جمع باشیم) یا واجب کردن رای. حکم کردن اندیشه و تصمیم: (و یکی را که رای واجب کند بر اثر فرستاه میشود تا آن کارها بواجبی قرار گیرد)
داخل کردن، مطلع کردن، یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن
رساندن پیوند دادن رساندن موجب پیوستن شدن، بحق رساندن